✿✿✿رز مـــشــکــی✿✿✿
خــــدایــــــا!
کسی را که قسمت کس دیگریست
سر راهمان قرار نده ...
تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد
و روزهای خوشش برای دیگری ...
میدونی وقتی وسط درگیریهای ذهنیت
حس میکنی به آخر خط رسیدی
چی میچسبه؟؟
یـــــــه فـنــــــــجـــــــون صـــــــداقـــتِ داغ !!!!!
اونم از لبهای کسی که
اعتراف میکنه هر جوری باشی عاشقته!
دَســــتــــ هــــایــَـــم خــالـــی اَنـــد • • •
جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ
بــَــرایــَــم پــُــر نــمـــی کــــنــد • • •
راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:
" دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد "
مُـــבَتـ ـهـــاســـتـ
اِحســـاسـ مے ڪُنـَــمـ کـَــر و لالــ شـُــבَمـ !!
ایــــنـ روزـهـــا
صـِــבاے ِ اِحســاســاتـــمـُ
فَقَـــط صَفحــِهـ ے ِ ڪیبـُـورבَمـ مے شنـَـــــوـِهـ!!
آهای مخاطب خاص...
آدم حسابی نیستم
اشتباه زیاد دارم
کامل هم نیستم
حتی غیرمعمولی هم نیستم
بعضی وقتا دیوونم
شایدم همیشه ولی حداقل خودمم
و خودم رو شبیه کسه دیگه ای نکردم …
گاهی نمــــیـــشــــه
دست از دوســـتتـ داشتن
کسی برداشــــتـــــ
حتی وقتی ازش متـــنـــفــــری
کاش میشد یک لحظه جایمان را با هم عوض کنیم
شاید تو میفهمیدی
چقدر بی انصافی
و من می فهمیدم
چرا ؟؟؟؟
آنقدر بـہ این روزهــاے تلخ عادتــ کرבه امـ
کـہ وقتے لبخنـــב مے زنمـ قلبمـ تیر مے کشـב
بیچــآره בلـــمـ چقـבر زود عادتــ مے کنــב
بــہ نبودن هر آنچہ کـہ مے خواستـــ ...
فِڪــرِ تــو رآ
פَــتـــے בَر میـــآטּ פֿَـــنـבه هــآیَـــم نمـــیتوانــم پِنهــــآטּ ڪُنَـــم ,
هَــر چِقَـــבر ڪــہ میـــפֿَــنـבَم,
بــآز غَـــمِ نَـــبـوבَטּ تــو [ פֿُــوבنمـــآیــــے ] میــڪـنـב ...
کمي عوض شدم؛
ديريست از خداحافظي ها غمگين نميشوم؛
به کسي تکيه نميکنم .؛
از کسي انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه ميزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هايم ميگذارم و سنگ صبور خودم ميشوم...
چقدر بزرگ شدم يک شبه !!!
وقتی پروانه ی عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد . . .
تازه قصه ی زندگیش شروع می شود . . .
زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند . . .
نه بمیرد . . . !!!
من ـ بـــی تو
فـقط یک ضمیـــر ساده و تنهاست ...
كه دست و دلش به هیـــچ كاری نمی رود ...
آهای مخاطب خاص
کاش بودی
کاش حال این روزامو میفهمیدی
کاش .....
ولی ....
گفته بودی برایت چیزی بنویسم
چیزی نمینویسم
چشمهایم را که بخوانی
برای سالها از تو نوشتن کافیست
معتاد شدم...
به تازگی درد میکشم درد...
هم تلخ است هم ارزان...
هم گیراییش بالاست هم اینکه تابلو نمیشوم...
و رفیقی که مرا معتاد کرد ناباب نبود
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود
که ماندنی نیست همین
از آن روز که رفته ای
کارت شارژها را سیگار میخرم
و با خیابان ها حرف میزنم!
همینطوری پیش برود...
گوشیم را هم باید بفروشم،کفش بخرم...
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم ...
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم ...
باز باید مواظب اشک هایم باشم ...
باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ... "
چه نقاش ماهریست
فکر و خیال را میگویم ،
وقتی که دانه دانه موهایت را سفید می کند !
چگونه است؟!
صبح كه بیدار شدی
كدامین نقاب را بر می داری؟
فصل نقابهاست...
انگار كسی ما را بی نقاب نمی بیند
اگر روی واقعی داشته باشیم
كسی ما را نمی پسندد
به دنبال لحظه ایم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ایا آن روز هیچ "خودی" باقی خواهد ماند؟.
خدايا ...
خواستم بپرسم: چرا من را آفريدي؟
ديدم در ازاي لطف كريم چه كسي را ناسپاسي كنم.
خواستم بپرسم: چرا تنهايم گذاشتي؟
ديدم زماني كه تو از رگ گردن به من نزديك تري، اين سؤال بي معناست.
خواستم بگويم: اگر تو مرا دوست داري، چرا مشكلات را بر سرم آوار كردي؟
ديدم هزار مشكل داشته باشم، هزاران برابر نعمت دارم.
بســـ کنــــ سآعتــــ....
دیگــــــر خستـهـ شده امـــ.....
آرهـ مَنـ کم آورده امــ....
خودمــ میدآنمــ کهـ نیستـــ...
اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ
Design By : behnam.com |